داتکام

کمی لبخند لطفا!!!!!

داتکام

کمی لبخند لطفا!!!!!

نامه ی عاشقانه یک بچه

سلام عشخ من .

لاستشو بخای من نمی دونم این عشخ من یعنی چی ولی وقتایی که بابایی میخاد مامانی لو خَل کنه بهش میگه عشخ من .

ولی من نمی خوام تو لو خَل کنم . فقط می خاستم بهت بگم اون علوسکی که یه پا نداله و موهاشم سوخته .. کال من بود .

باول کن نمی خواستم اونجولی بشه ولی دلم می خواست بدونم توی دل علوسکت چی داله . اخه اون لوزی یه بع بعی رو مرده کردن و اون آقاهه بده که خیلی چاقالو بود با یه چاقو دل بع بعی رو پاله کلد و یه چیزهای دلازی لو از تو دلش دل آولد . منم از مامانی پُلسیدم ، گفت تو دل همه از این طنافای دلاز داله .. بعدش که پای علوسکت لو کندم دیدم تو دلش هیچی نیست .
لاجع به موهاشم فقط یک کلبیت زدم .. همه اش یه دونه …نمیدونم چطولی همه اش گُل گِلِفت و سوخت .
علان هم تو دلم اندازه انگشتای دستم و دستای تو و حسن و لضا غصه دالم که چلا عروسکت رو خلاب کلدم . و تو حالا علوسک ندالی . ولی قول میدم وقتی بزلگ بشم ، قد عباس آقای گوشت فلوش … بلات یک علوسکی بخلم که بخنده و لاه بله .

علان که این نامه رو بلات نوشتم حالم خیلی بهتَل شد و حالا که فکلشو می کنم می بینم علوسکت خیلی زشت بود و خیلی خوب شد که اونو سوزوندم و لنگش لو کندم . تازه حقت بود چون اون لوزی به من از پفکت ندادی ولی به حسن دادی .
خیلی خوب کالی کلدم و بزلگ هم که بشم بلات علوسک نمی خلم دختل لوس عرعرو .

اصلا قهل قهل تا لوز قیامت

نظرات 8 + ارسال نظر
شقایق جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 13:01 http://avaonava.blogfa.com

آخی عزیزم.یاد بچگیام افتادم
به این میگن احساسات پاک یک کودک

آخی کوچولوووووووو

شقایق جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 13:57 http://avaonava.blogfa.com

حیف که نمیشه اونی که میخوام بگم!!!!
چیه پدریزرگ؟!!مگه شما خودت از زمان بچگیت خاطره نداری؟

کوچولوووووو....

شقایق جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 14:07 http://avaonava.blogfa.com

من فقط کودک درونم فعاله .
شما هم فعال ترش کن خیلی باهاش باشی حال میده البته بشرطی که بعضیا بزارن

کودک درونم فعلا داره استراحت میکنه....
بله..واقعا این بعضیا نمیزارن که

حوا جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 14:50

کاش هممون بچه میموندیم..لااقلش به جای اینکه دلمون بسوزه..سرزانوهامون میسوخت..دعواهامونم سر ندادن پفک نمکی به هم دیگه یا کندن کله عروسک دخترهمسایه بودش..هی یادش بخیر..
کجایی جوونی که یادت بخیرباد..

حوا جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 14:53

چیش تعجب داشت؟؟؟؟

هیچیش

حوا جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 15:01

اگه هیچیش جای تعجب نداشت پس چرا این علامتا رو گذاشتی؟؟؟

شقایق جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 23:28 http://avaonava.blogfa.com

هیچی منظورش اینه:آخه دختر دیوونه تو مگه پیرزنی که میگی کجایی جوونی!!!؟؟حالا اگه این بابابزرگ این حرفو میزد میشد قبولش کرد!!

کودک رو فعال کنین ...خیلی خوبه...

الهام جمعه 4 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:22 http://covers3.blogfa.com

بدنبودقشنگ بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد