داتکام

کمی لبخند لطفا!!!!!

داتکام

کمی لبخند لطفا!!!!!

شکسته در من چیزی

سیمین بهبهانی

...............................
چه مهربان می‌آمد سپیدمو دلدارم
نشسته چون سالاران به مَرکب سالاری
بدان بزرگی بودش چه کوچکی‌ها با من
چه پایه لطف‌اندیشی، چه مایه خوش‌رفتاری!

نمی‌توانست این دل که پاس او نشناسد
بدان شرف در صحبت، بدان وفا در یاری
سپیدبختی‌هایم فزون‌تر از باور بود
کجا، چه‌ها می‌دیدم به خواب یا بیداری؟
چه شد که غفلت کردم ز آتشی، اسپندی؟
حسودم این ضربت زد به چشم‌زخمی کاری!

شکسته اکنون چیزی، مباد عشقم باشد
مباد آن سرمستی! مباد آن سرشاری


دی ۱۳۶۸


برگرفته از کتاب:

بهبهانی، سیمین؛ کولی و نامه و عشق (مجموعه‌ی عاشقانه‌ها)؛ چاپ چهارم؛ تهران: چشمه 1389.

نظرات 2 + ارسال نظر
negar سه‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:15 http://negar70.mihanblog.com/

دل نوشت:

‫یادم باشد؛

وقت زمین خوردن،

پیش و بیش از آنکه به بلند شدن فکرکنم،

مراقب لگدهای این و آن باشم که دنده هایم را خرد نکنند...!

گویا منتظر بوده اند...‬





لباس هایم اگر تنگ میشد می بخشیدم.
مانده ام دل تنگم را به چه کسی بدهم....‬

negar سه‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:26 http://negar70.mihanblog.com/

دیگه شرمنده ها من افسانه و حکایت و این چیزا نداشتم...
این شعرایی رو گذاشم که دوستشون دارم...خلاصه گفتیم جبران مافاد کرده باشیم...

شما لطف دارین ....
خیلی ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد