– آندروید
با کمک نرم افزار BatteryXL میتوانید از باتری خود ۱٫۵ برابر زمان معمولی استفاده کنید. با فعال کردن این برنامه نرم افزار از مصرف بیهوده باتری جلوگیری میکند. اگر گوشی موبایل شما پر مصرف است و هر روز نیاز به شارژ مجدد دارد از این برنامه استفاده کنید.
4699.04 کیلوبایت
سیمین بهبهانی
...............................
چه مهربان میآمد سپیدمو دلدارم
نشسته چون سالاران
به مَرکب سالاری
بدان بزرگی بودش چه کوچکیها با من
چه پایه لطفاندیشی، چه
مایه خوشرفتاری!
نمیتوانست این دل که پاس او نشناسد
بدان شرف در صحبت،
بدان وفا در یاری
سپیدبختیهایم فزونتر از باور بود
کجا، چهها میدیدم به
خواب یا بیداری؟
چه شد که غفلت کردم ز آتشی، اسپندی؟
حسودم این ضربت زد به
چشمزخمی کاری!
شکسته اکنون چیزی، مباد عشقم باشد
مباد آن سرمستی! مباد
آن سرشاری
دی ۱۳۶۸
برگرفته از کتاب:
بهبهانی، سیمین؛ کولی و نامه و عشق (مجموعهی عاشقانهها)؛ چاپ چهارم؛ تهران: چشمه 1389.شمس لنگرودی
و قبایلی هم هستند
که آدمخوارند
و مسافر مهمان را
کباب
میکنند،
شما اما
از قبایل آدمخواران نیستید
به کلاسهای تئاتر
میروید
نقاشی و رقص را میشناسید
و از قبایل آدمخواران نیستید.
و
قبایلی هم هستند
که از گوشت پیران قبیلهشان تغذیه میکنند
و از مسافران و
غریبهها میترسند
شما اما
حرمت پیرهایتان را نگه میدارید
و از مسافران و
غریبهها ترسی ندارید.
شما
از قبایل آدمخواران نیستید
به نمایشگاه و
رستورانهای تمیز میروید
لبخند میزنید
و یکدیگر را میخورید
و از قبایل
آدمخواران نیستید.
وُلف دیتریش شنوره [*]
یک قفس؛ برو بالا، بیا پایین، آن تو یکی لنگ لنگان راه میرود، برو بالا، بیا پایین؛ پشم ریخته، پوست کنده شده: کفتار. اوف! چه بویی میدهد. بیچاره چه آبی از چشمش میریزد. با نگاهی چنین کبره بسته اصلاً چه طور میشود چیزی دید؟
حالا به طرف میلهها میآید، نفس طاعونیاش به مشامم میخورد.
«حرفم را باور میکنید؟»
محکم میگویم: «کلمه به کلمه.»
پنجههایش را میگذارد روی پوزه: «در اصل من جادو شدهام.»
«چه حرفها! راستی راستی جادو شدهاید؟»
سر تکان میدهد: «چون در واقع...»
غمگین میدمد: «من یک شاهدخت هستم.»
میگویم: «بله، اما به خاطر خدا! کسی نمیتواند کمکی به شما بکند؟»
پچپچه میکند: «چرا، موضوع این است که یکی باید مرا دعوت بکند.»
حساب آذوقهام را میکنم؛ میشود کاری کرد.
«بعد دیگر شما واقعاً دگردیسی پیدا میکنید؟» «قسم میخورم.»
میگویم: «خوب باشد. پس امروز قهوه میهمان من.»
میروم منزل و لباسم را عوض میکنم. قهوه درست میکنم و میز را میچینم. چند شاخه گل رز از باغ در گلدان میگذارم، قوطی کورند بیف[**] را هم تقدیم میکنم، حالا میتواند بیاید.
درست سر ساعت چهار زنگ به صدا درمیآید. باز میکنم، کفتار است.
شرم زده میگوید: «سلام، میبینید که آمدم.»
دستم را به طرفش دراز میکنم و میرویم به طرف میز. اشک از چهره پرپشمش جاری است. «گُل...» آه میکشد: «ای وای! ای وای!»
میگویم: «بفرمایید خواهش میکنم. بنشینید، دست برسانید.»
شرمزده مینشیند و در حالی که آب دهانش راه افتاده است به نانش کره میمالد.
سر تکان میدهم: «نوش جان.»
میجود، تنهاش را میاندازد جلو و میگوید: «ممنون.»
این طور که او میبلعد، میشود آدم ترس برش دارد. نان روی نان است که ناپدید میشود؛ قوطی کورند بیف هم خالی است. در این فاصله با ملچ و ملوچ قهوه را هورت میکشد و زمانی اجازه میدهد برایش قهوهی تازه بریزم که باقی مانده را لیسیده باشد.
میپرسم: «ها؟ خوشمزه است؟»
آروغ زنان نفس نفس میزند: «خیلی.» اما بعد ناآرام میشود. میپرسم: «چی شده؟»
چند بار سر بلند میکند و نگاهش را به پایین میآورد. پوستش بوی مُردار میدهد، کنههای قرمز روی لکههای گرِ پشتِ گوشش میخزند.
به او دل و جرئت میدهم: « ها؟ »
هق هق میزند: « من به شما دروغ گفتم.» با صدایی گرفته خرخر میکند و با بیچارگی دسته گل رُز را لای چنگالش میپیچاند و میگوید:
«من – من شاهدخت نیستم.»
میگویم: «عیبی ندارد. مدتها بود میدانستم.»
------------------------------------------
* wolfdietrich Schnurre ، نویسندهی آلمانی (1920-1989).
** cornedbeef
برگرفته از کتاب:والزر، روبرت - بکر، یورگن و ...؛ داستانکها؛ برگردان ناصر غیاثی؛ چاپ نخست؛ تهران: نشر ثالث 1388.
سخنی از این داستان: « قانون مرگ برای هیچ موجود زندهای، جاودانگی قائل نیست.»
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
در زمان بودا، زنی به نام کیساگوتامی از مرگ تنها فرزندش رنج میبرد. او که نمیتوانست مرگ فرزندش را بپذیرد، به این سو و آن سو میدوید و بهدنبال دارویی میگشت تا زندگی را به او بازگرداند و بودا گفت چنین دارویی نزد اوست.
کیساگوتامی نزد بودا رفت، با او بیعت کرد و پرسید: «آیا شما میتوانید دارویی بسازید که فرزندم را دوباره زنده کند؟»
بودا گفت: «من این دارو را میشناسم، اما برای اینکه آنرا بسازم به موادی احتیاج دارم.»
زن که آرام گرفته بود پرسید: «به چه موادی نیاز دارید؟»
بودا گفت: «برایم یک مشت دانهی خردل بیاور.»
زن قول داد که برای بودا یک مشت دانهی خردل بیاورد، اما هنگام ترک محضرش، بودا اضافه کرد: «من دانهی خردلی میخواهم که از خانوادهای تهیه شده باشد که در آن، هیچ همسر، پدر و مادر یا خدمتکاری نمُرده باشد.»
زن قبول کرد و از این خانه به آن خانه در جستجوی دانهی خردل راه افتاد. تمام خانوادهها مایل به کمک به او بودند، اما وقتی کیساگوتامی سؤال میکرد که آیا در این خانواده کسی مره است یا خیر، نتوانست خانهای بیابد که مرگ به آن راه نیافته باشد؛ در یک خانه دختر در خانهی دیگر خدمتکار، در دیگری شوهر یا پدر و مادر مرده بودند. کیساگوتامی نمیتوانست خانهای را پیدا کند که مصیبت مرگ به آن راه نیافته باشد. وقتی دید در اندوه خود تنها نیست، از پیکر بیجان فرزند دل کند و نزد بودا بازگشت. بودا با همدردی بسیار گفت: «فکر میکردی تنها تو پسرت را از دست دادهای. قانون مرگ برای هیچ موجود زندهای، جاودانگی قائل نیست.»
برگرفته از کتاب:
لاما، دالایی و کاتلر، هوارد. سی؛ هنر شادمانگی: گامی بهسوی صلح درون و صلح برون؛ چاپ سوم؛ تهران: قطره، ۱۳۸۷.
پژوهشگران دریافتند مصرف پیاز، چای سبز و عصاره برگ زیتون می تواند به مبارزه با چاقی و بیماری های مرتبط با اضافه وزن مانند بیماری قلبی، دیابت، کبد چرب کمک کند.
مصرف این مواد می تواند به هنگامی که فرد از رژیم غذایی پرچرب و دارای کربوهیدارت بالا استفاده می کند نیز موثر واقع شود. محققان دانشگاه کوئینزلند جنوبی یک سری از غذاها را بر روی موش هایی که تحت رژیم غذایی ناسالم قندی و چرب قرار داشتند آزمایش کردند. به گزارش دیلی تلگراف، این دانشمندان دریافتند غذاهای خاصی به پیشگیری از رشد سلول های التهابی در بالشتک های چربی بدن حیوان منجر می شود. این بالشتک ها در شکم قرار دارند و چربی را از جریان خون می گیرد و ذخیره می کند. موش هایی که به آنها پیاز، چای سبز ،عصاره برگ زیتون ، هویج بنفش و دانه های چیا( دانه هایی از خانواده نعنا ) داده می شد دچار کاهش تعداد سلول های چربی شدند و با وجود ادامه رژیم غذایی نامناسب وزنشان تا پایان تحقیق کاهش می یافت. پژوهشگران دریافتند عملکرد کبد و قلب در این جوندگان بهتر شد. این دانشمندان می گویند پیام اصلی این پژوهش این است که به جای کمتر خوردن باید غذای مناسب و بهتری مصرف کرد. پیاز و عصاره برگ زیتون دارای فلاونید خاصی موسوم به روتین هستند که در سیب و چای نیز وجود دارد. نتایج این تحقیقات در نشریه تغذیه و زیست فناوری دارویی منتشر شده است.
درباره سن ازدواج دو نکته را باید در نظر داشته باشیم.اول این که ازدواج در مقطع جوانی اتفاق بیفتد. این مقطع از ۱۸ سالگی شروع می شود و تا ۳۰سالگی ادامه دارد. بنابراین ازدواج کردن خارج از این دو بازه زمانی ازدواجی زودهنگام یا دیرهنگام است که هر کدام معایبی دارند. ازدواج در سن کمتر از ۱۸ سال اگرچه همراه با شور و اشتیاق زیادی است اما فاقد پختگی و تجربه است و ازدواج بالای ۳۰ سال هم اگرچه جنبه عقلانی پررنگ تری دارد اما شور و شوق و انعطاف پذیری در آن کمرنگ تر است.