الهــــی! به مــــــردان در خانه ات! به آن زن ذلیلان فـــــرزانــــــه ات! به آنانکه با امـــــر "روحی فداک"! به آنانکه از بیـــــــخ و بن زی ذیند! به آنانکه مرعــــــــــوب مادر زنند! به آن شیــــــــــــر مردان با پیشبند! به آنانکه در بچّــــــــــه داری تکند! به آنانکه بی امــــــــــــر واذن عیال به آنانکه با ذوق وشــــــــــوق تمـام به آنانکه دارند بــــاافتخـــــــــــــار به آنانکهدامـــــــن رفــو می کنند! به آنانکه درگیــــر ســــوزن نخند! به آن قرمــــــــه سبزی پزان قدر! الهـــــــــی! به آه دل زن ذلیــــــل! به تنهای مردان که از لنگـــه کفش :که ما را بر این عهـــد کن استوار! به زی ذی جماعت نما لطف خاص!
نشینند و سبـــــــــــــزی نمایند پاک!
شب و روز با امــــــر زن میزیند!
ز اخلاق نیکـــــــــوش دممی زنند!
که در ظـــرف شستن بهتاب وتبند!
یلان عوضکــــــــــــردن پوشکند!
نیاید در از جیبشان یک ریــــــــال!
به مادر زن خود بگویند : مـــام (!)
نشان ایزو...نه !"زی ذی نه هزار"!
ز بعد رفــــــــویش اُتـــو می کنند!
گرفتـــــــــــار پخت و پز مطبخند!
به آن مادران به ظاهــــــــــر پدر(!)
به آن اشک چشمان "ممّدسبیل"(!)
چو جیــــــــغ عیالاتشان شد بنفش!
از این زن ذلیلی مکنبرکنـــــــار!
نفرما از این یوغمــــــارا خلاص
این مورد پس از شیوه گریه زاری دسته جمعی شاگردا ، یکی از تاثیر گزارترین روش های امتحان نگرفتنه ، کاملا هم تست شده و تضمینیه ! بدون درد و خونریزی و عوارض جانبی !!!
فکر می کنید همه ی جوجه اردک های زشت می توانند به یک قوی زیبا تبدیل بشوند؟؟
یکی از سه گزینه زیر را انتخاب کنید:
الف:شاید
ب:نه
د :بله
.
.
.
.
.
.
.
جواب:
شاید:
دیدشما به زندگی منفی است ،باید سعی کنید غلبه کنید بر این تمایل منفی تا هیچ چیز را در نورمنفی نبینید.
رویاها،آرزوها،اتفاق خارق العاده هم ممکن است اتفاق بیافتد وهمه ی این چیزای خوب می تواند برای شما رخ بدهد
روی مسائل مثبت تمرکز کنید و روی هم رفته نباید به افکار منفی مغزتان گوش دهید،در این صورت شادتر خواهید بود.
---------------------------------------
نه:
شمایک آدم واقع بین هستید!حواستان را جمع کنید خوب و بد در هم آمیخته اند،شما می دانید که چیزای خوب تو زندگی هست ولی اتفاقات بد هم اجتناب ناپذیر هستند.
مواظب باشید این بار که امواج منفی ذهنتان را شنیدید به خودتان یاد آوری کنید که رویاها هم می توانند به حقیقت بپیوندند و هرچیزی به یک دلیلی رخ می دهد
--------------------------------------
و اما انهایی که گفتند
بله:
شما دنیا را از دریچه ی خوش بینی نگاه می کنید.دنبال چیزهای مثبت هستد و قلبتان پر از امیدواریست
معتقدید که همه چیز امکان پذیر است و هرگز متوجه خطرات اطرافتان نیستید ،بنابر این حواستان به رویاهاو اعتقاداتتان باشدو همیشه در نظر داشته باشید(گاهی گرگها در درلباس میش پنهان میشوند)
موفق باشید!!!!
> سال 1230:>مرد : دختره خیر ندیده من تا نکشمت راحت نمیشم…. !!! >زن : آقا حالا یه غلطی کرد شما ببخشید !!! نا محرم که خونمون نبود . حالا این بنده خدا یه بار بلند خندیده…!!! >مرد: بلند خندیده ؟ این اگه الان جلوشو نگیرم لابد پس فردا می خواد بره بقالی ماست بخره. !!! نخیر نمی شه باید بکشمش… !!! >– بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو میبخشه… > سال 1290:>مرد: واسه من می خوای بری درس بخونی ؟ می کشمت تا برات درس عبرت بشه. یه بار که بمیری دیگه جرات نمی کنی از این حرفا بزنی !!! تو غلط می کنی !!! تقصیر من بود که گذاشتم این ضعیفه بهت قرآن خوندن یاد بده. حالا واسه من میخوای درس بخونی؟؟؟ >زن: آقا ، آروم باشین. یه وقت قلبتون خدای نکرده می گیره ها ! شکر خورد. !!! دیگه از این مارک شکر نمی خوره. قول میده… >مرد( با نعره حمله می کنه طرف دخترش ): من باید بکشمت. تا نکشمت آروم نمی شم. خودت بیای خودتو تسلیم کنی بدون درد می کشمت… !!! > بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو میبخشه… > سال 1330:>مرد: چی؟ دانشسرا ؟؟ (همون دانشگاه خودمون) حالا می خوای بری دانشسرا؟ می خوای سر منو زیر ننگ بکنی؟ فاسد شدی برا من؟؟ شیکمتو سورفه (سفره) می کنم… >زن: آقا، ترو خدا خودتونو کنترل کنین. خدا نکرده یه وخ (وقت) سکته می کنین آ… >مرد: چی می گی ززززززن؟؟ من اگه اینو امشب نکوشم (نکشم) دیگه فردا نمی تونم جلوی این فسادو بیگیرم . یه دانشسرایی نشونت بدم که خودت کیف کنی… > بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو میبخشه… > سال1390:>مرد: کجا ؟ می خوای با تکپوش (از این مانتو خیلی آستین کوتاها که نیم مترم پارچه نبردن و >زن: ای آقا. خودتو ناراحت نکن بابا. الان دیگه همه همینطورین (شما بخونید اکثرا) >مرد: من… اینطوری نیستم. دختر لااقل یه کم اون شالتو بیار جلوتر. نه… نه… نمی خواد. بدتر شد. همون بالا ببندیش بهتره… !!! > سال 1400:>زن: دخترم. حالا بابات یه غلطی کرد. تو اعصاب خودتو خراب نکن. لاک ناخنت می پره. آروم باش عزیزم. رنگ موهات یه وقت کدر می شه آ مامی. >بالاخره با صحبتهای زن، دخترخونه از خر شیطون پیاده می شه و بابای گناهکارشو میبخشه
وقتی می پوشیشون مثه جلیقه نجات پستی بلندی پیدا می کنن) و شلوارک (از این شلوار خیلی برموداها) بری بیرون؟ می کشمت. من… تو رو… می کشم…
باباتم قول می ده دیگه از این حرفا نزنه…
شباهت بلال و خیار چیست؟ برای قطع جریان برق چه باید کرد؟ دندان مصنوعی
هیچکدامشان در «تایتانیک» بازی نکردند
چرا روی آدرس اینترنت به جای یک دبیلیو، سه تا دبیلیو میگذارند؟
چون کار از محکمکاری عیب نمیکنه
باید قبض آن را پرداخت نکرد
آخرین دندانی که در دهان دیده میشود چه نام دارد؟
چطور میشود چهارنفر زیر یک چتر بهایستند و خیس نشوند؟
وقتی هوا آفتابی باشد این کار را انجام دهند
چرا لکلک موقع خواب یک پایش را بالا میگیرد؟
چون اگر هر دو را بالا بگیرد، میافتد
چرا دو دوتا میشود پنج تا؟
چون علم پیشرفت کرده
اختراعی که برای جبران اشتباهات بشر درست شده چیست؟
طلاق
چه طوری زیر دریایی رو غرق میکنن؟
یه غواص میره در میزنه
خط وسط قرص برای چیه؟
برای اینکه اگه با آب نرفت پایین با پیچگوشتی بره
اگه یه نقطه آبی روی دیوار دیدید که حرکت میکند چیست؟
مورچهای است که شلوار لی پوشیده
ما حیوانات را خیلی دوست داریم، بابایمان هم همینطور. ما هر روز در مورد حیوانات حرف میزنیم، بابایمان هم همینطور.
بابایمان همیشه وقتی با ما حرف می زند از حیوانات هم یاد میکند، مثلا امروز بابایمان دوبار به ما گفت؛ توله سگ مگه تو مشق نداری که نشستی پای تلوزیون؟و هر وقت ما پول می خواهیم می گوید؛ کره خر مگه من نشستم سر گنج؟
چند روز پیشا وقتی ما با مامانمان و بابایمان می رفتیم خونه عمه زهرا اینا یک تاکسی داشت می زد به پیکان بابایمان. بابایمان هم که آن روی سگش آمده بود بالا به آقاهه گفت؛ مگه کوری گوساله؟ آقاهه هم گفت؛ کور باباته یابو، پیاده می شم همچین می زنمت که به خر بگی* زن دایی .
بابایمان هم گفت: برو بینیم بابا جوجه و عین قرقی پرید پایین ولی آقاهه از بابایمان خیلی گنده تر بود و بابایمان را مثل سگ کتک زد.
بعدش مامانمان به بابایمان گفت؛ مگه کرم داری آخه؟ خرس گنده مجبوری عین خروس جنگی بپری به مردم؟
آیا میدانید چطور میشود چهار نفر زیر یک چتر بایستند و خیس نشوند؟ وقتی هوا آفتابی باشد
آیا میدانید آخرین دندانی که در دهان دیده میشود چه نام دارد؟ دندان مصنوعی
آیا میدانید برای قطع جریان برق چه باید کرد؟ باید قبض آن را پرداخت نکرد
آیا میدانید چرا مار نمیتواند به مسافرت برود؟ چون دست ندارد که برای خداحافظی تکان دهد
آیا میدانید چرا روی آدرس اینترنت به جای یک دبیلیو ، سه تا دبیلیو میگذارند؟ چون کار از محکمکاری عیب نمیکنه
آیا میدانید چرا فیل از سوراخ سوزن رد نمیشه؟ برای اینکه ته دمش گره داره
آیا میدانید چرا دو دوتا میشود پنج تا؟ چون علم پیشرفت کرده
آیا میدانید چرا دود از دودکش بالا میرود؟ چون ظاهرا چاره دیگری ندارد
آیا میدانید چرا لکلک موقع خواب یک پایش را بالا میگیرد؟ چون اگر هر دو را بالا بگیرد ، میافتد
آیا میدانید اگر کسی قلبش ایستاده بود چه میکنید؟ برایش صندلی میگذاریم
آیا میدانید اگر سر پرگار گیج برود چه میکشد؟ بیضی
آیا میدانید اگه یه نقطه آبی روی دیوار دیدید که حرکت میکند چیست؟ مورچهای است که شلوارلی پوشیده
آیا میدانید خط وسط قرص برای چیه؟ برای اینکه اگه با آب نرفت پایین با پیچگوشتی بره
آیا میدانید ناف یعنی چه؟ ناف نمره صفری است که طبیعت به شکم بیهنر داده است
آیا میدانید چه طوری زیر دریایی رو غرق میکنن؟ یه غواص میره در می زنه
معجزه قرن و پیدایش آرش کماندار در ساختمون پشتی خونمون !!!
من که شدیداً کف کردم ، چه ریلکس گرفته دستش این کمان رو !
ساعت ۳ نصف شب کل خوابگاه منهای سرپرست
ساعت ۴ صبح هنگام خواب
وضعیت تحصیل در خوابگاه
اولین روزهای خوابگاه
گفت و گوی صمیمانه برسرآماده کردن صبحانه بعد از گذست چند روز
پایان گفت و گو
امکانات غذایی در خوابگاه
طریقه ظرف شستن در خوابگاه
و این هم آخر عاقبتش!!
اس ام اس 2: انگار سرت شلوغه جواب اس ام اس هم نمیدی. اس ام اس4: کثافت آشغال معلوم هست کدوم گوری هستی؟
دیشب رفتم استخر, بعداز شنا اومدم لباسامو بپوشم دیدم رو موبایلم 4 تا میس کاله 6 تا اس ام اس از دوس دخترم:
اس ام اس 1: عزیزم چرا زنگ میزنم جواب نمیدی؟
اس ام اس 3: همین الان زنگ میزنی وگرنه من می دونم وتو…
اس ام اس 5: تقصیر منه که آدم حسابت کردم کچل ایکبیری با اون مامان چاقت.گمشو برو پیش همون دختر عموی …
اس ام اس6: راستی اینم میگم که بسوزی منو دوستت حمید دو ماهه رابطه داریم.بای!!
با اجازه مرحوم اخوان ثالث
سؤالم را نمیخواهند پاسخ گفت
هوا بس ناجوانمردانه پس گشتهست
و این سیمرغ کوه قاف
- یعنی من-
به جرم مفلسی مثل مگس گشتهست!
***
سؤالم را نمیخواهند پاسخ گفت
میگویم:
«فدایت، حضرت آقا!
بیالختی مدارا کن
خدا عمر زن و فرزند و بابا و برادرزادهها و باجناقت را
چو عمر نوح گرداند
الهی خانهآت را زلزله هرگز نلرزاند
بیا این خودنویس بنده و
این جوهر اعلاء
تو تنها پای این کاغذ، یک امضا کن»
و او سر در گریبان است
و میگوید درون گوشی رنگین تیلیفون!:
- ای به روی چشم
فردا ظهر میآیم به ویلایت
دوباره زنگ خواهم زد
خداحافظ...!
***
سلامم را نمیخواهند پاسخ گفت
تقاضایم که دیگر جای خود دارد!
***
دوباره روز دیگر رفتم آهسته
نشستم، خاضعانه هرچه آمد از دهن بیرون به او گفتم:
سلام آقا
منم چاکر،
منم مخلص،
تویی آن مقتدر، آن پادشاه میزها، آن صاحب دیوان و دستکها!
تو حتی برتر از سلطان حسین و شاه عباسی!
فقط از حیث سر، طاسی!
من امشب،
- عذر میخواهم-
من الان آمدستم وام میخواهم
برای این عیال و پنج فرزندم
اتاقی کوچک و بیبام میخواهم!
زنم در پشت در از دست صاحبخانه همچون بید میلرزد
بیا این خودنویس بنده و این شیشه جوهر
الهی من به قربانت
تو تنها پای این دفتر یک امضا کن!
مرا مفرست تا صندوق خیریه که جایش نبش بازار است
یقه چرکین شدم از بس دویدم این سو و آن سو!
زنم از بنده بیزار است و کار بنده هم زار است!
***
- نگاهم میکند با غیظ
و میگوید که بیرون...
زود...!
به حرفم باز شک کردند!
تمام آردهایم را الک کردند
مرا زهره ترک کردند!
گل آقا. شماره ۴۸. آبان۱۳۷۰
استاد ابولفضل زرویی
نصرآباد که کتاب مجموعه طنزهایش این روزها جزء پرفروشهاست در این قطعه
شعر از فشارهای زندگی به بیانی متفاوت سخن گفته و پردهبرداری کرده است!
ما که در صف از فشار همدگر زائیده ایم
صبحها تا شام و شبها تا سحر زائیده ایم
از فشار جمع مردم بارها با حال زار
در کنار دکّه ی «مشتی صفر» زائیده ایم
گاه بعضی رامیان همدگر زایانده ایم
گاه ما هم در صفی، جایی دگر زائیده ایم
زیرکی می گفت: آنطوری که من کردم حساب
از زن اکبر چاخان هم بیشتر زائیده ایم!
چون که او هر سال می زاید یکی کودک، ولی
ما همین امسال، صد کاکل به سر زائیده ایم
در همین تهران هزاران بار ،فارغ گشته ایم
غیراز آن طفلان که شاید در سفر زائیده ایم
دوش با من تازه کاری در صف سیگار گفت:
بسکه می کوبندمان، از پشت سر زائیده ایم
گفتمش: عیبی ندارد ای برادر زانکه ما
پیش از اینها در صف قند و شکر زائیده ایم
دیگران در بخشهای زایمان زائیده اند
لیک ،ما در بین مردم، پشت در زائیده ایم
اندرین آشوب و غوغا، جنس کودک شرط نیست
ای که می پرسی که دختر یا پسر زائیده ایم؟
الغرض امروزه دیگر کار ما زائیدن است
گوش شیطان کر، فقط بی درد سر زائیده ایم
به نقل از خبرآنلاین، رمضان شجاعیکیاسری، نماینده مجلس و عضو کمیسیون شوراها و امور داخلی مجلس گفته است: «به دنبال وضعیت بهوجود آمده در اقتصاد کشور و رشد بیرویه قیمت ارز در بازار و نابسامانی آن، جمعی از نمایندگان درصدد برآمدند در اینباره از رئیسجمهور سؤال کنند.»
من نمیدانم چرا در این مملکت همه اصرار دارند در
کار هم دخالت کنند؟ این چه اصراری است که جماعت میخواهند برای رئیسجمهور
سرگرمی ایجاد کنند؟ مگر لازم است هرچند وقت یکبار وقت ریاست محترم
جمهوری را بگیرند و حضرتش را رسماً دعوت کنند تا بیاید و به جماعت بخندد؟
وقت رئیسجمهور ارزش دارد. آقایان اگر اینقدر دوست دارند باعث شادمانی و
شیرینی لحظات زندگی دیگران باشند، بنده حاضرم با کمال میل ده، بیست نفر از
دوستانم را با چهرههای بشاش که دارای انواع خندههای دنداننما، باصدا،
بیصدا و... هستند، هفتهای یکبار ببرم در صحن علنی که به نمایندگان
محترم بخندند تا ایشان هم خدای ناکرده حس نکنند در معرض کممصرفی قرار
گرفتهاند.
این سؤال و جوابها مال روزگاری بود که مجلس در رأس
امور قرار داشت. حالا که مجلس کمکم دارد به قاعده امور نزدیک میشود،
البته با توجه به فشار کاری که در سفر نیویورک روی رئیسجمهور بوده، اندکی
شادی و نشاط برای روزهای بعد از سفر بد نیست. از این منظر اگر جلسه سؤال
مجلس بلافاصله بعد از سفر باشد، ایرادی ندارد. فقط حواسشان باشد که
درباره وزیر کار و امور اجتماعی سؤالی نکنند چون این مسئله را قبلاً
یکبار با جدیت تمام پیگیری کردهاند.
یک حکایت بیربط
میگویند
در ازمنه قدیم جناب آقای دکتر نصرالدین تخممرغ میخرید دانهای یک دینار،
یک دینار هم رنگ میخرید. تخممرغها را رنگ میکرد و میفروخت به قرار
دانهای دو دینار. شخصی به وی گفت: «با سلام و با تشکر از وقتی که در
اختیار بنده گذاشتید. جناب آقای دکتر نصرالدین در جریان این فعالیت
اقتصادی چه چیز دستگیر حضرتعالی میشود؟» دکتر نصرالدین هم بلادرنگ پاسخ
دادند: «سؤال خوبی مطرح کردید. هرچه نباشد دستهایم که رنگی میشود.»
دلار ارزان و دکتر نصرالدین
خانم
مینو کیانی، معاون ارزی بانک مرکزی در پاسخ واکنش به این گفته که طبیعتاً
مردم دوست دارند ارز خود را با قیمت بیشتر که در بازار آزاد یا صرافیها
مبادله میشود، به فروش برسانند، گفته است: «یافتههای ما نشان میدهد
مردم بیشتر به بانکها اطمینان دارند تا صرافیها. ضمن اینکه در ارقام
بالا مردم ترجیح میدهند با بانک معامله کنند تا در بازار آزاد.»
۱-
این دیگر لیست مفسدان اقتصادی نیست که نشود منتشر کرد، لذا مرحمت فرموده
نام چند نفر از این سرمایهداران جالبتوجه را که اینقدر به مال دنیا
بیاعتنا هستند، اعلام کنید.
۲- البته این اعتماد بین مردم و
بانکها اعتمادی متقابل است. مثلاً بنده به یک بانک محترمی اعتماد دارم و
همه سرمایهام را در آن بانک گذاشتهام. آن بانک هم آنقدر به بنده اعتماد
دارد که یک خودکار ۲۰۰ تومانی را دم باجه با زنجیر بسته که بنده یکوقت آن
را ندزدم. زنجیرش هم آنقدر کوتاه است که ناخودآگاه برای یک امضا مجبورم تا
کمر خم بشوم.
۳- شما این موجودات جالب را از کجا مییابید؟ چه کسی در کجا میگردد که این یافتهها را برایتان میآورد؟
۴- البته شما درست میگویید. خود من کلی آدم یافتهام که برای از تهران به شمال رفتن از جاده بندرعباس استفاده میکنند.