ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
- سه شب بهشت، دو شب جهنم، دو شب برزخ
- بازدید از مهم ترین مراکز فرهنگی، هنری، تفریحی ملکوت
- بازدید از پل زیبای صراط
- بازدید از معروف ترین مار دنیا؛ غاشیه
- تجربه ی سفری زیبا بر روی شیر عسل های رودخانه های بهشت
- بازدید از بارگاه الهی و خانه ی جبرائیل
- بازدید از اژدهای دو سر
هزینه های تور شامل
- هزینه ی جابه جایی و اقامت همراه با صبحانه
- هزینه ی ویزای بهشت
- هزینه ی جا به جایی با قالیچه ی پرنده
- هزینه ی خدمات جانبی( حوری و
علاقه مندان می توانند برای شرکت در تور و کسب اطلاعات بیشتر هر چه سریع تر با عزرائیل تماس بگیرند!
کنسرت بزرگ هایده و ویگن
با حضور افتخاری ایرج بسطامی
مکان: آمفی تئاتر اصلی بهشت، آسمان هفتم!
زمان: جمعه ی دیگه
علاقه مندان برای تهیه ی بلیط و در صورتی که احساس می کنند به بهشت می روند، می توانند تا آخر وقت اداری چهارشنبه فوت شوند
زن به شیطان گفت : آیا آن مرد خیاط را می بینی ؟
میتوانی بروی وسوسه اش کنی که همسرش را
طلاق دهد ؟
شیطان گفت : آری و این کار بسیار آسان است
پس شیطان به سوی مرد خیاط رفت و به هر طریقی سعی می کرد او را وسوسه کند
اما مرد خیاط همسرش را بسیار دوست داشت و اصلا به طلاق فکر هم نمی کرد
پس شیطان برگشت و به شکست خود در مقابل مرد خیاط اعتراف کرد
سپس زن گفت : اکنون آنچه اتفاق می افتد ببین و تماشا کن
زن به طرف مرد خیاط رفت و به او گفت :
چند متری از این پارچه ی زیبا میخواهم پسرم میخواهد آن را به معشوقه اش هدیه دهد پس خیاط پارچه را به زن داد
سپس آن زن رفت به خانه مرد خیاط و در زد و زن خیاط در را باز کرد وآن زن به
او گفت : اگر ممکن است میخواهم وارد خانه تان شوم برای ادای نماز ، و زن
خیاط گفت :بفرمایید،خوش آمدید
و آن زن پس از آنکه نمازش تمام شد آن پارچه را پشت در اتاق گذاشت بدون آنکه زن خیاط متوجه شود و سپس از خانه خارج شد
و هنگامی که مرد خیاط به خانه برگشت آن پارچه را دید و فورا داستان آن زن و
معشوقه ی پسرش را به یاد آورد و همسرش را همان موقع طلاق داد
سپس شیطان گفت : اکنون من به کید و مکر زنان اعتراف می کنم
و آن زن گفت :کمی صبر کن
نظرت چیست اگر مرد خیاط و همسرش را به همدیگر بازگردانم؟؟؟!!!
شیطان با تعجب گفت : چگونه ؟؟؟
آن زن روز بعدش رفت پیش خیاط و به او گفت
همان پارچه ی زیبایی را که دیروز از شما خریدم یکی دیگر میخواهم برای اینکه دیروز رفتم به
خانه ی یک زنی محترم برای ادای نمازو آن پارچه را آنجا فراموش کردم
و خجالت کشیدم دوباره بروم و پارچه را از او بگیرم
و اینجا مرد خیاط رفت و از همسرش عذرخواهی کرد و او را برگرداند به خانه اش.
و الان شیطان در بیمارستان روانی به سر میبرد
اعضای قبیله سرخ پوست از رییس جدید می پرسن: «آیا زمستان سختی در پیش است؟»
رییس جوان قبیله که هیچ تجربه ای در این زمینه نداشت، جواب میده «برای
احتیاط برید هیزم تهیه کنید» بعد میره به سازمان هواشناسی کشور زنگ میزنه:
«آقا امسال زمستون سردی در پیشه؟»
پاسخ: «اینطور به نظر میاد»، پس رییس به مردان قبیله دستور میده که ...
بیشتر هیزم جمع کنند و برای اینکه مطمئن بشه یه بار دیگه به سازمان هواشناسی زنگ میزنه: «شما نظر قبلی تون رو تایید می کنید؟»
پاسخ: «صد در صد»، رییس به همه افراد قبیله دستور میده که تمام توانشون رو
برای جمع آوری هیزم بیشتر صرف کنند. بعد دوباره به سازمان هواشناسی زنگ
میزنه: «آقا شما مطمئنید که امسال زمستان سردی در پیشه؟»
پاسخ: بگذار اینطوری بگم؛ سردترین زمستان در تاریخ معاصر!
رییس: «از کجا می دونید؟»
پاسخ: «چون سرخ پوست ها دیوانه وار دارن هیزم جمع می کنن!
سال 1230
مرد: دختره خیر ندیده من تا نکشمت راحت نمی شم...
زن: آقا حالا یه غلطی کرد ، شما بگذر.نامحرم که خونمون نبوده. حالا این بنده خدا یه بار بلند خندیده...
مرد: بلند خندیده؟ این اگه الان جلوشو نگیرم لابد پس فردا می خواد بره بقالی ماست بخره. نخیر نمی شه باید بکشمش...
-- بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو می بخشه
سال 1280
مرد: واسه من می خوای بری درس بخونی؟ می کشمت تا برات درس عبرت بشه. یه
بار که مُردی دیگه جرات نمی کنی از این حرفا بزنی. تو غلط می کنی. تقصیر
من بود که گذاشتم این ضعیفه بهت قرآن خوندن یاد بده. حالا واسه من میخای
درس بخونی؟؟؟
زن: آقا ، آروم باشین. یه وقت قلبتون خدای نکرده می گیره ها! شکر خورد. دیگه از این مارک شکر نمی خوره. قول میده...
مرد( با نعره حمله می کنه طرف دخترش ): من باید بکشمت. تا نکشمت آروم نمی شم. خودت بیای خودتو تسلیم کنی بدونه درد می کشمت...
-- بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو می بخشه
ادامه مطلب ...
شب که بودند خلق در لالا!
ادامه مطلب ...