- شهروند
کارمند: زورگیران تمام سوراخ سمبه های کارمند را می گردند، اما فقط قبض آب
و برق و دفترچه قسط پیدا می کنند. شهروند کارمند حال ندارد واکنشی نشان
دهد.
- شهرونددهه پنجاه: تا جایی که می تواند کتک می خورد اما پولش را حفظ میکند.
- شهروند دهه شصت: تا جایی که میتواند کتک میخورد و پولش را هم از دست می دهد.
- مسئول مربوطه: حضور زورگیران در سطح شهر را تکذیب می کند، زورگیران نیز
با گذاشتن چند یادگاری روی بدن مسئول، حضورشان را تایید می کنند.
- یکی از مسئولین: به زورگیران قول استخدام رسمی همراه با بیمه و مزایا را
میدهد. زورگیران سلاح بر زمین می گذارند و روی ماه مسئول را می بوسند.
- پلیس: زورگیران را به خاطر پوشش بد و خارج از عرف، بازداشت می کند.
- شهروند کم درآمد: به جای پول برای زورگیرها کار می کند.
- شهروند پردرآمد: به زورگیرها پول می دهد و آنها را به استخدام خود درمی آورد.
- شهروند فیلسوف: سعی می کند از شیوه سقراط استفاده کند و با سوال کردن،
ذهن مخاطب را به تفکر وادارد. به همین دلیل به زورگیران می گوید: «چرا
زورگیری می کنید؟» زورگیران در ابتدا از شنیدن این سوال هَنگ می کنند اما
بعد از چند ثانیه جواب را با استفاده از روش استدلال استقرایی و به صورت
کاملا عملی و عینی به خورد فیلسوف می دهند. فیلسوف بعد از شکسته شدن سومین
دندانش متوجه جواب می شود و فریاد می زند «یافتم، یافتم».
- شهروند جامعه شناس: به زورگیران توضیح می دهد که آنها قربانی فقر و شرایط
بد جامعه هستند. سپس چیزهایی از «مارکس» و «اِنگلس» می گوید. زورگیران
فکر می کنند او شیرین عقل است و به حال خودش رهایش می کنند.
- شهروند روشنفکر: سعی می کند با زورگیران وارد گفتگو شود اما زورگیران
اقتدارگرایانه گفت و گو را مغلوبه می کنند و یک لایک بزرگ به روشنفکر نشان
می دهند.
- شهروند کمونیست: به زورگیران توضیح می دهد که آنها جزو قشر توده و پایین
دست اجتماع هستند که حقشان توسط امپریالیسم خورده شده است، پس باید زورشان
را در جهت دیگری صرف کنند اما زورگیران چیزی از این حرف ها متوجه نمی
شوند و می گویند: «این حرفا واسه زورگیر تُمبون نمی شه، یا باید پول بدی
یا اینکه باید پول بدی!»
- شهروند کره ای: با موبایل سامسونگش آهنگ «گنگنم استایل» را پلی می کند.
خودش و دزدها با شنیدن این آهنگ از خودبیخود شده و مچ دست چپ و راستشان را
روی هم می گذارند و همراه با آهنگ بالا و پایین می پرند.
- شهروند ژاپنی: از داخل لباسش یک شی مستطیل شکل شبیه جعبه ادکلن بیرون می
آورد و به زورگیران نشان می دهد و می گوید: «این علامت مخصوص حاکم بزرگ
میتی کومان است. احترام بگذارید.» زورگیران وحشتزده سلاح هایشان را روی
زمین می اندازند و جلوی مرد ژاپنی زانو می زنند.
- شهروند چینی: با یک حرکت بروسلی وار دخل زورگیرها را می آورد.
- شهروند لوطی: بعد از اینکه کتک مفصلی از زورگیران می خورد، ماجرا را برای
رفیقش «قیصر» به این صورت تعریف می کند: «خلاصه چند نفر بودن، حاجی نصرت،
رضا پونصد، علی فرصت. آره و اینا خیلی بودن، کریم آقا هم بود. می شناسیش؛
کریم آب منگل. آره، گفتن اِخ کن، گفتم ندارم. از ما نه، از اونا آره. تو
نَمیری، ما اصلا یه شاهی تو جیبمون نبود. خلیل نامرد گفت؛ فِرِش بدین. تو
نمیری به موت قسم خیلی تو لب شدم. این جیب نه، اون جیب نه، تو جیب ساعتی
ضامن دار اومد بیرون، رفتم اومدم، دیدم کسی نیست، همه خوابیدن. پریدم سر
کوچه. رفتم دم کوچه مهران بغل این نُرقه فروشیه. اومدم پایین یه پسر هیکل
میزون، اینجوری زد تو سینه م. افتادم تو جوب. گفتم هِتِته. گفت عفت. یکی
گذاشت تو گوشم. گفتم نامردا. دومیشو زد، از اولیش قایم تر. دست کردم تو
جیبم که برم و بیام، چشامو باز کردم دیدم مریض خونه روسهام. حالا ما به همه
گفتیم زدیم، شومام بگین زده. آره، خوبیت نداره ...»
مطلب فوق العاده جالبی بود
قابل نداره
شلام داداش ارش وبت 20
منو بلینک منم میلینکمت
لینک شدی.
سلام دوست عزیز با نام داتکام لینک شدی
موفق باشی
شما هم لینک شدی
برا یه بارم که یه مطلب درست و حسابی گذاشته باشی
همینه..
آفرین..آفرین..