اکبر عبدی (زاده ۴
شهریور ۱۳۳۹) از بازیگران سینما و تلویزیون ایران میباشد. وی بیشتر در
نقشهای کمدی بازی میکند و فیزیک بدنی خاصی دارد و صورت وی، امکان گریم
شدید و ساختن چهرههای گوناگون، مانند نوجوانان و زنان را به وی میدهد.
اکبر عبدی از هنرجویان مدرسه هنر و ادبیات صدا و سیما بوده است. بازیگری که
طی سه دهه گذشته از حضورش در سینما و تلویزیون ایران آنقدر نقشهای عجیب
ایفا کرده که در گوشه گوشه خاطرات سینما دوستان جایگاهی ویژه دارد. اکبر
عبدی که درست سیسال پیش در چنین روزهایی برای اولین بار حضور در جلوی
دوربین را با مجموعه تلویزیونی «محله بروبیا» تجربه کرد. این روزها پس از
سهدهه با جلوهای دیگر بر سینماها ظاهر شده است. او پس از اینکه تعداد
زیادی از مادران سینمای ایران از جمله جمیله شیخی، حمیده خیرآبادی، نیکو
خردمند و... جهان فانی را وداع گفتند، جایگزین مادران سینمای ایران شده و
اتفاقا از این آزمون نیز سربلند بیرون آمده است. حال نگاهی میکنیم به
عجیبترین نقشهای اکبر سینمای ایران در پایان سومین دهه از عمر
بازیگریاش. اکبر عبدی در جوانی وارد دنیای تصویر شد، اما در بدو حضورش در
سن ۲۵ سالگی در نقش کودکان در مجموعه تلویزیونی «محله بروبیا» ظاهر شد. او
آنقدر در این نقش خوش درخشید که اگر در خاطرات جملگی کودکان و نوجوانان دهه
۶۰ جستوجو کنید، اکبر عبدی را بهخاطر دارند و البته کمتر کسی بهیاد
میآورد که در کنار عبدی بازیگران دیگری همچون، محمود جعفری، حمید جبلی و
حتی آتیلا پسیانی نیز حضور داشتند. البته گواهی دیگری بر این مدعا میتواند
حضور اکبر عبدی در مجموعه سیزده قسمتی «بازهم مدرسهام دیر شد» باشد که از
میان تمامیبازیگران جوان «محله برو بیا» فقط اکبر عبدی توانست به این
مجموعه راه ابد و اتفاقا در همین نقش پسربچه تپل و بازیگوش به مخاطبان
معرفی شد. اما این تمامیحضور اکبر عبدی در نقش کودکان نیست، زیرا او زمانی
که در میانسالی نیز قرار داشت با بازی در فیلم «سفرجادویی» با کارگردانی
ابوالحسن داووی، نقش کودکی و میانسالی اش را بازی کرد. او بارها در نقش
کودکان ظاهر شد و هیچگاه این تصور را در ایفای نقشهایش ایجاد نکرد که او
مردی است در میانسالی و برای همه مخاطبان حضور او در نقش کودکان باور پذیر
بود. درخشش اکبر عبدی از «محله برو بیا» خبر از ظهور کمدین جدیدی میداد که
سینمای تازه پا گرفته، پس از انقلاب اسلامینیازمند آن بود. عبدی خیلی زود
به سینما معرفی شد و در فیلم کمدی «جنجال بزرگ» احمد شاکری به ایفای نقش
پرداخت. اگرچه این فیلم شش سال بعد از ساخت اکران شد، اما استعداد قابل
توجه اکبر عبدی آنچنان در میان سینماگران زمزمه میشد که او تا سال ۶۸ حضور
در چهار فیلم کمدی، «مردی که موش شد»، « ماموریت»، «اجاره نشینها» و
«گراند سینما» را تجربه کرد. او در جملگی نقشهایی که برعهده گرفت آنقدر
درخشان ظاهر شد که به اد آوردن این آثار بدون اکبر عبدی غیرممکن مینماید.
حضور عبدی در فیلمیمانند «اجاره نشینها» در کنار بازیگری همچون عزت الله
انتظامیو کارگردان مولفی همچون داریوش مهرجویی نقطه عطف این دوران برای او
بود و آغازی برای ایفای نقشهایی مهم تر در فیلمهای کارگردانانی با تجربه
تر. این اتفاق با فیلم «مادر» زنده اد علی حاتمیافتاد و اکبر عبدی در نقش
جوانی با بیماری شیزوفرنی آنقدر خوش درخشید که باعث شد سینمای ایران به
داشتن چنین استعدادی ببالد. عبدی پس از این فیلم بسیاری از نقشهای جدی،
کمدی و فانتزی را در سینمای ایران بازی و به ستاره سینمای ایران بدل شد.
این موضوع حتی سبب شد که در فیلم «هنرپیشه» نقش خودش «اکبر عبدی» را نیز
بازی کند. اکبر عبدی در دهه هفتاد با بازی در ۲۵ فیلم سینمایی طی یک دهه و
کار کردن با کارگردانی همچون زنده اد علی حاتمی، داریوش مهرجویی، ناصر
تقوایی، محمدرضا هنرمند، بهروز افخمیو... نقشهای پیچیده ای را بازی کرد
که در جملگی آنها درخشش قابل ملاحظه ای داشت. اما دهه۷۰ اکبر عبدی نیازمند
ارائه نقشی بود که بیش از گذشته تواناییهای او را نشان دهد. نقشی که با
فیلم «آدم برفی» به سراغش آمد و اکبر عبدی توانست با ظاهر شدن در نقش یک زن
و مرد، در این فیلم مهر تاییدی بر کارنامه هنری خود پس از یک دهه بزند. او
در قالب ایفای نقش یک زن آنقدر خوش درخشید که بسیاری از سینماگران را به
تحسین وا داشت، اما بیمهریهایی که به این فیلم در زمان اکران شد؛ باعث
دلسردی عوامل و سازندگان این فیلم شد. اما نقطه اوج استعداد اکبر عبدی با
«آدم برفی» و درست سرآغاز افول کارنامه هنریاش از همین فیلم آغاز شد.
تهران امروز نوشت: او طی دودهه پس از شبحی در بیش از ۴۰ فیلم سینمایی و
مجموعه تلویزیونی به ایفای نقش پرداخت که تنها شبحی از اکبر عبدی گذشته را
بههمراه داشت، هرچند نمیتوان به این موضوع اشاره نکرد که در همین آثار
اکبر عبدی توانست لحظههای درخشانی را نیز ثبت کند ولی هرگز به دوران اوج
خود باز نگشت. اما در سرآغاز چهارمین دهه از حضور اکبر عبدی در عرصه
بازیگری، او در نقشی ظاهر شده که میتواند نوید دهنده دوران جدیدی از درخشش
اکبر عبدی در عرصه بازیگری باشد. او این روزها در نقش یک «مادر» در فیلم
«خوابم میآد» ظاهر شده که آنقدر این نقش را قابل پذیرش ایفا کرده، که نوید
این موضوع را میدهد که اکبر عبدی دوباره به سطح اول بازیگری سینما
بازگردد و دوباره نقشهای پیچیده با هنرنمایی حسی این بازیگر در پرده
نقرهای سینما ثبت شود.
اکبر
عبدی در مراسم اختتامیه سی امین جشنواره فیلم فجر در سال ۱۳۹۰ ضمن انتقاد
از روند برگزاری و داوری جشنواره اظهار کرد بایستی برای بازی در فیلم ای
ایران جایزه سیمرغ بلورین دریافت می کردم عبدی همچنین در تاریخ ۱۳۹۰/۱۲/۲۳
به عنوان میهمان در برنامه پارک ملت حضور یافت و گله هایی از دستمزد حاصل
از بازی اش در فیلم سینمایی اخراجیها کرد.وی در این برنامه محمد رضا شریفی
نیا را پول دوست خواند.
نام اصلی : اکبر عبدی آقاباقر
زمینه فعالیت : بازیگر سینما و تلویزیون
تاریخ تولد : ۴ شهریور ۱۳۳۹
محل تولد : اردبیل
نام فرزندان: المیرا عبدی
مدرک تحصیلی : دیپلم
افتخارات : سیمرغ بلورین جشنواره فجر در سالهای 1378 و 1390
میگن یه روز جبرئیل میره پیش خدا گلایه میکنه که: آخه خدا، این چه وضعیه آخه؟ ما یک مشت ایرونی داریم توی بهشت که فکر میکنن اومدن خونه باباشون! به جای لباس و ردای سفید، همه شون لباس های مارک دار و آنچنانی میخوان! هیچ کدومشون از بالهاشون استفاده نمیکنن، میگن بدون 'بنز' و 'ب ام و' جایی نمیرن! اون بوق و کرنای من هم گم شده... یکی از همین ها دو ماه پیش قرض گرفت و رفت دیگه ازش خبری نشد!
آقا من خسته شدم از بس جلوی دروازه بهشت رو
جارو زدم... امروز تمیز میکنم، فردا دوباره پر از پوست تخمه و هسته هندونه
و پوست خربزه است! من حتی دیدم بعضیهاشون کاسبی هم میکنن و حلقه های بالای
سرشون رو به بقیه میفروشن .
خدا میگه: ای جبرئیل! ایرانیان هم مثل بقیه، فرزندان من هستند وبهشت به
همه فرزندان من تعلق داره. اینها هم که گفتی، خیلی بد نسیت! برو یک زنگی به
شیطان بزن تا بفهمی درد سرواقعی یعنی چی!!!
جبرئیل میره زنگ میزنه به جناب شیطان... دو سه بار میره روی پیغامگیر تا بالاخره شیطان نفس نفس زنان جواب میده: جهنم، بفرمایید؟
جبرئیل میگه: آقا سرت خیلی شلوغه انگار؟
شیطان آهی میکشه و میگه: نگو که دلم خونه... این ایرونیها اشک منو در
آوردن به خدا! شب و روز برام نگذاشتن! تا روم رو میکنم این طرف، اون طرف یه
آتیشی به پا میکنن! تا دو ماه پیش که اینجا هر روز چهارشنبه سوری بود و
آتیش بازی!... حالا هم که... ای داد!!! آقا نکن! بهت میگم نکن!!!
جبرئیل جان، من برم .... اینها دارن آتیش جهنم رو خاموش میکنن که جاش کولر گازی نصب کنن!!
گله میکرد ز مجنون لیلی
که شده رابطهمان ایمیلی
حیف از آن رابطهی انسانی
که چنین شد که خودت میدانی
عشق وقتی بشود داتکامی
حاصلش نیست به جز ناکامی
نازنین خورده مگر گرگ تو را
برده یا داتنت و داتارگ تو را
بهرت ایمیل زدم پیشترک
جای سابجکت نوشتم: به درک
به درک گر دل من غمگین است
به درک گر غم سنگین است
به درک رابطه گر خورده ترک
قطع آن هم به جهنم به درک
آنقدر دلخورم از این ایمیلم
که به این رابطه هم بیمیلم
مرگ لیلی نت و مت را ول کن
همه را جای OK کنسل کن
OFF کن کامپیوتر را جانم
یار من باشد و ببین من ON ام
اگرت حرفی و پیغامی هست
روی کاغذ بنویس با دست
نامه یک حالت دیگر دارد
خط تو لطف مکرر دارد
خسته از Font و ز Format شدهام
دلخور از گردالی @ (ات) شدهام
کرد ریپلای به لیلی مجنون
که دلم هست از این سابجکت خون
باشه فردا تلفن خواهم کرد
هر چه گفتی که بکن خواهم کرد
زودتر پیش تو خواهم آمد
هی مرتب به تو سر خواهم زد
راست گفتی تو عزیزم لیلی
دیگر از من نرسد ایمیلی
نامهای پست نمودم بهرت
به امیدی که سرآید قهرت
بیوگرافی جواد خیابانی
نام : جواد
نام خانوادگی : خیابانی
استعداد ها :
- قابلیت تشخیص خستگی بازیکن از روی ساق پای آنها
- گزارش همزمان ۱۰ مسابقه فوتبال،
- پیشگویی اینکه هر تیمی که ببازه یعنی اینکه بازی را باخته و هر تیمی که ببره یعنی بازی را بُرده
- گزارش کامل یک مسابقه در ۵ ثانیه : اسپانیا یه گل زده، داوید ویا هم زده، خیلی قشنگم زده، ۵ دقیقه پیشم زده!
- قابلیت گفتگو با بازیکن از فاصله ۱۰۰۰ متری…به عنوان مثال :
گگللللللللللل … نه … نه … نهههههه! گل نبووود! … کریم عصبانی نشو… کریم نبایداین کارا رو بکنی! …. داور می خواد کارت بده…نه داور کارت نده!/ «ابتدای بازی ایران و کره شمالی»
افتخارات :
پیدا کردن بازیکنان مخفی شده : سرزن های لیورپول کوشن؟ آها یکیشون رو دیدم!
گزارش راز بقا : گنارو گاتوسو مثل یک پلنگ زخمی که شکارش از دستش فرار کرده دنبال توپ می دوه و دل پیرو هم می دونه اگه تو چنگ این پلنگ زخمی بیفته کاری ازش برنمیاد/«بازی میلان و یوونتوس چند سال پیش»
خدایی از این یکی نمیشه گذشت:
بواتنگ، نه ببخشید آلابا، شایدم گوستاوو بود که مرتکب پنالتی شد به هر حال یکی اونجا پنالتی کرد/ «بازی دورتمند – بایرن
اینم الان گفت : در این لحظه , در این بازی , در این ورزشگاه و در این منطقه توپ رو به بیرون میزنه
تو سربازی که بودم مرخصی بهم ندادن
منم که عاشق پیشه، دلم برای نامزدم لک زده بود.
دوام نمیاوردم تو پادگان
یکی دو بار هم رفتم بهداری خودم رو زدم به مریضی که اعزامم کنن به بیمارستان شهر
نامردا نکردن
یکی از بچه ها بهم گفت من رفتم اونجا گفتم سوزاک دارم،اعزامم کردن.
تو هم همینو بگو
ما هم رفتیم گفتیم
کلی سوال پیچم کرد
آخر سر تو نسخه نوشت دو تا آمپول
یکی سمت چپ یکی سمت راست
گفت برو از داروخونه بگیر
رفتم
دارو خونه گفت نداریم
برگشتم اتاق دکتره
گفتم میگه نداریم چاره ای نداریم حتما باید برم شهر تحت درمان
گفت نه تا برسی شهر ایدز گرفتی بدبخت
شیش تا پنسیلین نوشت
من اومدم فرار کنم از بهداری
پریدن سه چهار تا سرباز گرفتنم
دکتره گفت خاک بر سر
میدونی چه مرض خطرناکی گرفتی احمق
میخوای بری که ایدز بگیری
همه رو آلوده کنی …
خلاصه چهار چلنگ ما رو گرفتن بردن تو اتاق تزریقات
سه تا پنسیلین ۱۲۰۰۰۰۰۰۰ زدن اینور
سه تا یک میلیون و دویست هم زدن اونور
اعزاممم نکرد بی شرف
ده روز میلنگیدم
داشتم ماشین رو دنده عقب میآوردم تو حیاط
مامانم اومده فرمون میده…. بیا…. بیا…. بیا…. بیا …. نیا !! لوله آب شیکست!
الان شما اگه همینطوری بیکار هم نشسته باشید تو خونه
از نظر پدر و مادرتون، بچه همسایه یا بچه فامیل بهتراز شما بیکار میشینه !
روانشناسی رانندگی :
اینایی که وقتی میشینن تو ماشین حاضرن ۴۵ دقیقه کمربند ایمنی رو بگیرن تو دستشون ولی این کمربند رو نبندن
کلا آدمای صبورین !
دقت کردین تو سریال های ایرانی شب که میشه زن و شوهر شب اول عروسی
دعواشون میشه و مرده میره رو کاناپه میخوابه ، فرداشم زنه میره آزمایشگاه
میگن بارداری!!!!
به این روش میگن گرده افشانی کردن!!!
ادامه مطلب ...
فال ازدواج برای دختران مجرد
فروردین : انتظار به پایان رسید و بعد از سالها انتطار و فراز و نشیب و غم و غصه و اشک و نا امیدی، به زودی ازدواج می کنی و به خانه بخت می روی، اما شب عروسی هنگام صرف شام برق می رود و داماد فرار می کند.
اردیبهشت: کسی در این دنیا هست که هر لحظه به تو فکر می کند و بی تو زنده نیست و نفس نمی کشد و قلبش نمی زند و اگر با او تماس نگیری، به کما می رود.او به زودی به خواستگاریت میاید و تو را با اسب سفید به قصر خوشبختی ها می برد.
خرداد : امروز دوست مامانت بعد از سالها زنگ می زنه خونه شما و با مامانت حرف می زنه و تورو واسه پسرش خواستگاری می کنه . البته تا سه سال دیگه نمی تونید ازدواج کنید چون پسره زندانه و سه سال از حبسش مونده.
تیر: تو با هر کسی که ازدواج کنی یکسال نشده پست می دن و باز برمی گردی خونه بابات.
مرداد : تا ۴۳ روز دیگه ازدواج می کنی با پسر مورد علاقه ات و تا ۳۴۲ روز دیگه بچه دار میشین پسره اسمشو می زارین بهرام بعد از ۷۴۰ روز دیگه بچه دومت بدنیا میاد که اونم پسره اسمش می زارین شهرام و ….
شهریور : هر خواستگاری که واست میاد بعلت نامعلومی بعد از سه روز ناپدید میشه و دیگه خبری ازش نمیشه.
مهر : تا یکسال دیگه ازدواج می کنی اما شوهرت معتاد ازآب در میاد و طلاق میگیری بعد از یکسال باز ازدواج می کنی اما اون یکی هم معتاد در میاد و باز طلاق دوباره یکسال صبر می کنی و باز ازدواج می کنی در ازدواج سوم موفق میشی و پسر یک کارخونه دار میلیاردر و فوق العاده زیبا تو رو میگیره و کلی خوشبخت میشی.
آبان :پسری که همیشه در دانشگاه از تو جزوه می گیرد، هیچ فکری در کله اش ندارد و فقط عادت کرده از تو کمک بگیرد، نه قیافه داری، نه اخلاق. چرا این جوری فکر می کنی که باید در دوران دانشگاه ازدواج کنی؟ خلاصه بگم تا آخر عمر واست خواستگار نمیاد الکی منتظر نباش.
آذر:دوتا خواستگار سمج تا ۲ ماه آینده میان خواستگاریت که هر دو دیوانه وار عاشقتن و وقتی می فهمن یک خواستگار دیگه داری با هم دعواشون میشه (دعوای عشقی) و هر دو با ضربات چاقو به قلب هم می زنن و هر دو می میرن. و تو تا آخر عمرت می مونی خونه بابات!
دی: به زودی با نویسنده محبوبت آشنا می شوی و از تو خواستگاری می کند. اما چند ماه بعد با بهانه های مختلف از ازدواج با تو منصرف می شود. تو دلیل این عمل او را نمی فهمی، اما به زودی متوجه می شوی رمانی از او منتشر شده که شخصیت های آن بسیار شبته تو و پدر و مادر و خواهر و برادر و فامیلهایت هستند و در مقدمه کتاب هم توضیح داده که برای دستیابی به این داستان واقعی، مجبور شده به دختری زشت پیشنهاد ازدواج بدهد.
بهمن : امروز همه از این که به زودی ازدواج می کنی خوشحال هستند، چون از دست غرغرهایت راحت می شوند و از این به بعد شوهر بیچاره ات است که باید تو را تحمل کند.
اسفند : عید نوروز بعدی عروسیته و با اونی که سالها منتظرش بودی ازدواج می کنی واسه ماه عسل، با کشتی شخصی داماد میرین به یک ویلا توی یک جزیره زیبا در اسپانیا! اما کشتی وسط راه میخوره به کوه یخ و غرق میشه! شوهرت تو رو سوار یه تخته میکنه و چون اون تخته تحمل وزن دوتاتون رو نداشته ، تخته رو ول میکنه و تو آب یخ میزنه و میمیره !تو هم برمیگردی خونه بابات و تا آخر عمر شوهر گیرت نمیاد!
هروقت رفتین دکتر ازتون پرسید “اینجا درد میکنه؟” بهش دروغ بگین ! چون دقیقا همونجا رو فشار میده پدسّگ !
جواد خیابانی از نیروی انتظامی عاجزانه درخواست کرد که از این به بعد اگه فاحشه گرفتن نگن زن خیابانی !
عشق احساس شگفت انگیزیست درگیرش که شدی..یک گوسفند گربه صفت رو صدا میزنی جوجو !
لیست نمرات دانشجویی = دیدنیها
نمره امتحان = پرنده کوچک خوشبختی
استادان = این گروه نسبتا خشن
اشپزخانه = خانه عنکبوت
رستوران دانشگاه = پایگاه جهنمی
پاسخ مسئولین = شاید وقتی دیگر
دانشجوی ا خراجی = مردی که به زانو در امد
دانشجوی فارغ التحصیل = دیوانه از قفس پرید
ادامه مطلب ...الان یه سایت باحال پیدا کردم که در مورد اسم کوچیکتون کلی اطلاعات بهتون میده مثلا :اینکه اسمتون چندمین اسم معروف در دنیاست ، چند نفر در آمریکا هم اسم شما هستند ، چه نسبتی از مردم دنیا با شما هم اسم هستند ، شکل اسمتون با حروف بریل ، کد مورس و زبان بارکد به چه صورت است و یا اینکه بدانید آیا اسم شما به عنوان نام معروف تره یا نام خانوادگی !!
برین حالشو ببرین :
http://www.pokemyname.com
مثلا در هر سال 172 نفر اسم آرش میزارن.در هر 15265 نفر یک نفراسمش آرش هست.در هر ملیون 65.51 اسمش آرش هست.1866 نفر هم اسمشون ارش هست.
سخنان یک مشاور ازدواج به پسران مجرد:
پسران عزیز تر از جان! قبل از دست زدن به هر گونه ازدواج، حتما این مقاله
را بخوانید. اینها مهمترین دلایل ازدواج پسران جوان است. امیدوارم با آشنا
شدن با این دلایل، از هر گونه ازدواج ناخواسته و نامناسب جلوگیری شود:
۱- خسته شدن از زندگی یکنواخت.
هر پسر مجردی معمولا بعد از مدتی، از زندگی خود خسته می شود و در پی تغییر و
تحول می گردد. هر روز یک نوع تفریح، هر روز فیلم های تکراری. مگر فقط
سینما رفتن و موسیقی گوش دادن و باشگاه رفتن و اینترنت و در بازار و
خیابان ها دور دور کردن(!) می تواند پاسخگوی نیاز های تفریحاتی پسران جوان
باشند؟
روزمرگی انسان را بیچاره می کند تا جایی که گاهی انسان برای رهایی از آن به
کارهای خطرناکی مانند زن گرفتن هم دست می زند که بسیار «جیز» است !!
۲- به هم خوردن حال از خوردن املت،نیمرو و غذاهای کنسروی و آماده.
البته این بند فقط شامل کسانی می شود که به اصطلاح مجردی زندگی می کنند
وگرنه کسانی که در خانه ی پدرجان هستند و دستپخت بی نظیر مادر جان را تجربه
می کنند مگر گوششان دراز است که بخواهند غذاهای شور و یا احیانا کم نمک
عیال را بخورند؟!
۳- رفتن به بعضی از جاها مانند شهربازی و امثالهم که افراد مجرد را راه نمی دهند!
بارها به شخصه دیده ام که سردر بعضی از شهر بازی ها ، پارک ها ، کافی شاپ
ها و یا حتی سینماها نوشته اند «از پذیرفتن افراد مجرد معذوریم!». خب
مجردان در اینجور موارد سرخورده می شوند و می روند معتاد می شوند. معتاد
شدن بهتر است یا زن گرفتن؟!
۴- خراب شدن پوست دست بخاطر شستن لباس.
البته این بند شامل کسانی می شود که ماشین لباسشویی ندارند و یا هنوز
تفکرات سنتی دارند و فکر می کنند زن فقط می شوید،می ساید، می روبد و غذا می
پزد. نمی دانند اگر بخواهند دختر امروزی بگیرند باید لباس دو نفر را
بشویند!
۵- تمام شدن پول به خاطر خریدن ظروف چینی.
اشاره: از بس هنگام شستن آنها را می شکنند! باز هم می گویم فقط کسانی این
بند شاملشان می شود که مجردی زندگی می کنند. در این صورت دو راه دارند: ۱-
اینکه زن بگیرند. ۲- از ظروف ملامینی استفاده کنند!
۶- سر رفتن حوصله.
خب هر کسی از تنهایی خسته می شود و دوست دارد دوستی بسیار صمیمی داشته
باشد تا سر به سرش بگذارد و یا سر به سر خودش گذاشته شود! این یک چیز عادی
است. البته رفیق های فاب و ناباب و غیرناباب(همان باب!) هم می توانند تا
حدودی از این نیاز ها را بر آورده کنند.
۷- به تنگ آمدن از فرمایشات دیگران.
مادر: پسرم، مادر بیا امشب بریم خواستگاری. چرا مخالفت می کنی مادر قربونت
بره. دختر خاله ات خوبه؟ دختر زری خانم چطور؟! نکنه کسی رو زیر سر داری
بلا! بگو مادر من طاقت شنیدنشو دارم!
پدر: دِ بچه برو زن بگیر دیگه! من همسن تو بودم سه تا بچه داشتم. دختر عمت
چطوره؟ چی؟ نه؟ برو گمشو پسره ی الدنگ علاف الپر الاغ!!
۸- شنیدن جمله ی (این پسره دیگه آدم شده!) از گوشه و کنار!
خود زنی تا چه حد؟! به هر حال هر کس نیاز به مورد توجه قرار گرفتن و دیده شدن و تعریف شنیدن دارد دیگر!
۹- میل به بالندگی و شکوفایی!
بدون شرح!
و اما مهم ترین دلیل:
۱۰- فرار کردن از رفتن به سربازی در شهر غریب و ناشناس.
زن گرفتن باعث می شود در شهر خودت خدمت مقدس سربازی را انجام بدهی! بعضی ها
برای اینکه از خانواده خود دور نباشند به این راهکار هم دست می زنند.
و در آخر پسر عزیز، اگر شما هیچ کدام از شرایط بالا را ندارید، به هیچ عنوان اقدام به زن گرفتن ننمایید. همین زندگیتان چه عیبی دارد؟ خوش باشید و لذت ببرید.
باز،اوضاع،غیرعادی شد
بحث تحریم اقتصادی شد
ما هم البته مثل بعضِ رجال
می کنیم از قضیه استقبال
چون که تحریم هم خودش محکی است
ظاهراً چیز خوب بانمکی است
لیک آن عدّه ای که ترسویند
باز شک می کنند و می گویند:
نکند موجب زیان بشود
نرخ ها بیش از این گران بشود
نکند مردم فقیر و ندار
به غم نان شب شوند دچار
نشود باز از شمال و جنوب
راه قاچاق جنس نامرغوب
نشود انقباض رابطه ها
موجب انبساط واسطه ها
جار و جنجالِ بی خودی نشود
نرخ درمان تصاعدی نشود
هِی دو خط در میان،از آن بالا
نخورد بر زمین،هواپیما
نشود رایج از طریق ژتون
بُن و دفترچه ی بسیج وکوپُن
نشود بار دیگر از شنبه
رشته ی ارتباط ها پنبه
یا که منجر شود به تحریکی
جنگ لفظی به جنگ فیزیکی…
***
ما که مردان عرصه ی عملیم
جنگ هم رخ دهد،همین بغلیم
گرچه در سایه سار می پِلکیم
خصمِ صد تا گروه پنج و یکیم
مابقی طالب هیاهویند
آه از این عده ای که ترسویند
مى رود از هر طرف رقصان و با لنگر گدا!
از دو سویت مى رود، این ور گدا، آن ور گدا!
گر دهى کمتر ز ده تومان حسابت مى رسد
مى کند گردن کلفتى، مى کشد خنجر گدا!
با صداى دلخراشش ضجه مویه مى کند
راستى در ضجه مویه مى کند محشر گدا!
لعن و نفرین مى کند گر قلب او را بشکنى
مى کند محرومت از سرچشمه کوثر گدا!
بر تو مى چسبد مثال مرد مومن بر ضریح
گر بگویى من ندارم، کى کند باور گدا؟!
هست دایم با خبر از قیمت ارز و طلا
داند از هر شخص دیگر نرخ را بهتر گدا!
گر روى در خانه اش، اطراف شمران یا ونک
دست کم دارد سه تا منشى، دو تا نوکر گدا!
در صف بنزین اگر با او بداخلاقى کنى
مى کند لاستیک ماشین ترا پنچر گدا!
گر گدایان را براى پول در یک صف کنى
صف کشد از شرق رى تا غرب بابلسر گدا!
بهر خارانیدن ران چون برى دستى به جیب
با هیاهو مى رسند از راه، یک لشکر گدا!
خودکفا شد از گدا این شهر و من دارم یقین
مى شود تا سال دیگر صادر از کشور گدا!
سال 76 : آنتن دهی ش چطوره؟
سال 79 : چقدر شارژ نگه میداره؟
سال 82 : دوربینم داره؟
سال 85 : دوربینش چند مگا پیکسله؟ صداش چطوره؟
سال 88 : تاچه؟ یا از این معمولیاس؟
سال 91 : اندرویده؟
سال 94 : هوشمنده؟ یا معمولیه؟
سال 97 : اخلاقش چطوره؟!
سال 1400: درکت میکـنـه ؟! یا نه؟
سال 1403: به اندازه کافی بهت توجه میکنـه؟ یا میخوای باهاش به هم بزنی؟
واقعیه ها..
شش سال اول زندگی:
- گریه نکن
- شیطونی نکن
- دست تو دماغت نکن
- تو شلوارت پی پی نکن
- مامانت رو اذیت نکن
- روی دیوار نقاشی نکن
- انگشتت رو تو پریز برق نکن
- شب ها تو جات جیش نکن
- با اون پسر بی تربیته بازی نکن
- اسباب بازی ها رو تو دهنت نکن
دوره دبستان:
- موقع رفتن به مدرسه دیر نکن
- پات رو تو جامیزی نکن
- ورق های دفترت رو پاره نکن
- مدادت رو تو دهنت نکن
- تخته پاک کن رو خیس نکن
- حیاط مدرسه رو کثیف نکن
- گچ رو پرت نکن
- تو راهرو سروصدا نکن
دوره راهنمایی:
- ترقه بازی نکن
- تو کوچه فوتبال بازی نکن
- با مامانت کل کل نکن
- اتاقت رو شلوغ نکن
دوره دبیرستان:
- با کامپیوتر بازی نکن
- تقلب نکن
- با دوستات موتورسواری نکن
- عصرها دیر نکن
- با دختر همسایه صحبت نکن
- با بابات دعوا نکن
- مردم آزاری نکن
- نصف شب سر و صدا نکن
- وقتت رو با مجله تلف نکن
دوره دانشگاه:
- سر کلاس درس غیبت نکن
- با دختر همسایه دل و قلوه رد و بدل نکن
- خیابون ها رو متر نکن
- تو سیاست دخالت نکن
- شب برای شام دیر نکن
- با مامور پلیس کل کل نکن
- چراغ قرمز رو عشقی رد نکن
- موبایلت رو Reject نکن
- حذف پزشکی نکن
- آستین کوتاه تنت نکن
- همه رو دودره نکن
دوره سربازی:
- موهات رو بلند نکن
- روت رو زیاد نکن
- از اوامرسرپیچی نکن
- فرار نکن
- با اسلحه شوخی نکن
- غیبت نکن
- به آینده فکر نکن
- درگیری ایجاد نکن
- به فرمانده بی احترامی نکن
دوره شوهر بودن:
- با زنت شوخی نکن
- زنت رو با دختر شمسی خانوم مقایسه نکن
- با دوستانت الواتی نکن
- تو فیس بوک خودت رو مجرد معرفی نکن
- موبایلت رو قایم نکن
- از عکس های قبل از ازدواجت نگهداری نکن
- پولت رو خرج دوستات نکن
- رفتار دوران مجردی رو تکرار نکن
- بدون اجازه زنت هیچ کاری نکن
دوره پدر بودن:
- بچه رو تنبیه نکن
- به بچه بی توجهی نکن
- به بچه توهین نکن
- بچه رو از بازی منع نکن
- بچه ت رو کتک نزن
- بچه دختر شمسی خانومو تشویق نکن
- بچه رو محدود نکن
- به مادر بچه بی توجهی نکن
- بچه رو به هیچ چیز مجبور نکن
دوره پیری:
- برای بچه ها مزاحمت ایجاد نکن
- نوه هات رو لوس نکن
- با پیرزن های دیگه حرف نزن
- هوس جوونی نکن
- از رفتن به خانه سالمندان احساس نارضایتی نکن
- لباس شاد تنت نکن
- به بیوه شدن دختر شمسی خانوم توجه نکن
- تو وصیتنامه، هیچکس رو فراموش نکن
- به هر کی رسیدی، نصیحت نکن
دوره پس از مرگ!
یه روز یه استاد فلسفه میاد سر کلاس و به دانشجوهاش میگه:
امروز میخوام ازتون امتحان بگیرم ببینم درسهایی رو که تا حالا بهتون دادمو خوب یاد گرفتین یا نه…!
بعد یه صندلی میاره و میذاره جلوی کلاس و به دانشجوها میگه:
با توجه به مطالبی که من تا به امروز بهتون درس دادم، ثابت کنید که این صندلی وجود نداره؟!
دانشجوها به هم نگاه کردن و همه شروع کردن به نوشتن روی برگه…
بعد از چند لحظه یکی از دانشجوها برگه شو داد و از کلاس خارج شد…
روزی که نمره ها اعلام شده بود، بالاترین نمره رو همون دانشجو گرفته بود !
اون فقط رو برگه اش یه جمله نوشته بود:
.
.
.
کدوم صندلی ؟